بعد سال هااومدم پست بذارم.وب 7 متر خاک خورد
از اونجایی که من زیاد داستان های طولانی نمیتونم بنویسم،داستانای کوتاه مینویسم.
حالا بخونید و بخندید نکته:حتمااااااا شخصیت ها رو انسانی تصور کنید.حتمااااا
.
.
.
.
.
.
.
شب بود و رباتا داشتن پانتومیم بازی میکردن.چیکا تو آشپزخونه داشت پیتزا درست میکرد و فاکسی دو ساعت بود نشسته بود دستشویی.نوبت به فردی رسید.فردی رو زمین دراز کشید دست و پاش رو تو هوا ت داد و از خودش صدا های عجیب غریب در آورد.پاپت زمان گرفت
-5 دقیقه وقت دارید حدس بزنید این چیه.
بانی به مغزش کلی فشار اورد و ابروهاش تو هم رفت.گلدی هم شروع کرد به تمرکز.از اونور اسپرینگ ترپ که زیادی مست کرده بود با دو تا شیشه مشروب اومد کنار گلدن فردی و خودشو انداخت رو شونش.
-هی فردبر ، به نظرت.هه هه.این دو تا به هم نمیان؟» و به دو تا شیشه ای که رو میز گذاشته بود اشاره میکنه.
+یکم ساکت شو دارم تمرکز میکنم
-ساقدوششون میشی؟»
+صاف بشین »و اسپرینگ ترپ رو هل آروم هل میده اونطرف.
اسپرینگ ترپ ایندفعه محکم تر خودشو میندازه رو فردبر.
فردبر هم عصبانی میشه یقه اسپرینگ ترپ رو میگیره و پرتش میکنه اونور.
اسپرینگ ترپ هم که خودشو شل کرده بود به در هوا به پرواز در میاد و روی فاکسی که تازه از دستشویی اومده بود میوفته.
حالا دوتایشون به پرواز در اومده بودن
از اونور چیکا با یه سینی پیتزا از آشپز خونه در میاد.
فاکسی:چیکا نجاتم بدههههههه!
چیکا هم سریع جاخالی میده و فاکسی هم میگیره.در نتیجه،ویلیام (که وسط پرواز خوابش برده بود)با صورت میخوره تو دیوار.
-وای فردبر عجب پروازی مرسی داداش!
فردی هنوز داشت اجرا میکرد هیچکس هم نتونسته بود بفهمه داره چیکار میکنه .
وقت تموم میشه و پاپت خودشو میرسونه به ویلیام.لباس ویلیامو میگیره و کشون کشون اونو میبره به اتاق.
-میخوای خودتو به کشتن بدی؟؟(#مادر_عالم) و برای تنبیه ویلیامو تو اتاق زندانی میکنه.
+نههههه!پاپت نکنننن!داری دو تا عاشقو از هم جدا میکنی!من باید اون دو تا رو به هم برسونممم!بهشون قول داده بودم!منو بیار بیروننن!(داره به همون دو تا شیشه اشاره میکنه)
فردی:واقعا هیچکی نتونست بفهمه؟؟
بانی:نه داشتی چی رو اجرا میکردی؟
گلدی :حتی منم نفهمیدماون لعنتی تمرکزمو بهم زد!
فردی:بچه آدمیزاد!
همه شروع میکنن به غر غر کردن:آخه اون کجاش شبیه نوزاد بود؟.حداقل صداش رو درست در می آوردی!
.
.
.
.
.
ویلیام هم تصمیم میگیره خودکشی کنه چون نتونسته بود اون دو تا شیشه رو بهم برسونه ولی آخرش فقط دست و پاش میشکنه.
پاپت هم از مشروب خوردن محرومش میکنه.(#مادر نمونه) .
.
.
.
.
.
.
.
خب میدونم مسخره شد ولی چیز دیگه ای به ذهنم نرسید.تصورش کنید خنده دار میشه.
درباره این سایت